سکوت...

 

پارسال همین موقع بود

که اومدی ...

به احترام نبودنت یک

دقیقه سکوت....
[ دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:, ] [ 23:2 ] [ تنهاصبور ] [ ]

نخواستم...

 

 

میگن :

 

گاه برای ساختن باید ویران کرد،

 

گاه برای داشتن باید گذشت

 

و گاه در اوج تمنا باید نخواست....

ما هم نخواستیم...


[ یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, ] [ 23:7 ] [ تنهاصبور ] [ ]

باور آدم ها...

 

 

 

بدتر از رفتن،

گندیست که آدم ها به باور یکدیگر میزنند....

[ یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, ] [ 22:36 ] [ تنهاصبور ] [ ]

داغون شدم...

چه کسی میداند امروز چند بار فرو ریختم از دیدن کسی که تنها شبیه تو بود.....

(خودم جهنم....در حق احساسم بد کردی...)

[ پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:, ] [ 12:51 ] [ تنهاصبور ] [ ]

عشق من

........تو سوار آرزوهات......                     

                      .....عشق من پیاده بود.....

 

(تا کی میخوای جواب ندی؟؟؟؟)

[ شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, ] [ 22:28 ] [ تنهاصبور ] [ ]

زیادی...

 

زیاد خوب نباش...
زیاد دم دست هم نباش...
زیاد که باشی زیادی میشوی......

 

(این جمله شده یه چیزی تو مایه های حال و روز من که خودم برا خودم ساختم....)

[ جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, ] [ 13:12 ] [ تنهاصبور ] [ ]

پایان....

همه چی تمــــــــــــــــــــــــــــــــــوم.....

شکیباییم سر اومد.....

دیگه بسمه.......

ولی درحق خودمو احساسم بدکردی.....

11ماه هر روز خاطره ی تلخ و شیرین تموم......

(برای تویی که مخاطب خاص همه ی این حرفایی)

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, ] [ 20:41 ] [ تنهاصبور ] [ ]

من کجا...خنده کجا...؟؟؟

من اگر مي خندم تنهـــا به اجبار عکاس است... وگرنه بي تو . . .
من کجا... ؟
خنده کجا ...؟ . . .

[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 9:15 ] [ تنهاصبور ] [ ]

دیشب باز دلم بچه شده بود...

دیشب باز دلم بچه شده بود...!!!!
 
بهانه ات را میگرفت!

هرچه التماسش میکردم آرام گیرد نمیشد!

 

دل بود دیگر...

 

لجبازو یکدنده...!

فکرش راهم نمیکنی هوای چه چیزی ازتورا کرده بود!!!!؟
هوای شانه هایت را...
 

دیشب حال دلم از خودم هم بدتر بود...

 

پُر بود..

 

خیلی پُر...!

 

آنقدر که چشمانم را وادار کرد تا برایش ادای باران را درآورند...

 

وای که دیشب چه بارانی شده بود چشمانِ خسته ی من...!

 

دیشب کشیده ای خواباندم درِ گوشِ دلم تااو باشد دیگر هوای شانه هایت رانکند!

 

که دیگر نصف شبی وقتی همه خوابند هوای صدایت را نکند!

 

که اگر تو راندید تنگ نشود!

 

که وقت وبی وقت پُر نشود!

 

بغض نکند!

 

که وقتی در جمعی مینشیند به تو فکر نکند!

 

که دیگر هوای سردی ات را نکند!

 

هوای جمله های کوتاه عاشقانه ات رانکند!

 

که دیگر هوای هیچ چیز تو رانکند...!

 

جای انگشتانم را بر روی قرمزی گونه اش دیدم!

 

چقدر معصومانه نگاهم میکرد...

 

دلم را میگویم...!

 

وقتی که داشتم گوشه ی اتاق زانوهایم را با تمام توانم در آغوش میگرفتم

 

خیره شده بود به من!

 

دل من بچه است...

 

حسادت میکند حتی به زانوهای خسته وناتوانم!!!

 

دل است دیگر ...

 

بیچار ه ی زبان بسته تنهایی امانش را بریده بود...

 

دنیا بر سرم خراب شده بود وقتی دلم را اینگونه خراب میدیدم

 

زانوهایم را رها کردم ودلم را با تمام بغضش در آغوشم کشیدم

وهر دو باهم در آغوش هم تا انتهای شب نبودنت را فریاد کردیم...
کاش
دیشب تنها شانه هایت مال من بود...
 
(کاش تموم بشه....خدایا بس نیست؟؟؟؟؟؟......)
 
 
[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 12:44 ] [ تنهاصبور ] [ ]

آدمک...بخند...

 

 

آدمک آخر دنیاست،بخند،

 

آدمک مرگ همین جاست،بخند،

 

دست خطی که توراعاشق کرد،

 

شوخی کاغذی ماست،بخند،

 

آدمک بچه نشی گریه کنی،

 

کل دنیا سراب است،بخند،

 

آن خدایی که توبزرگش خواندی،

 

به خدامثل توتنهاست،بخند،

 

فکرکن درد تو ارزشمند است،

 

فکرکن گریه چه زیباست،بخند

 

صبح فردا به شبت نیست که نیست،

 

تازه انگار که فرداست،بخند،

 

راستی آنچه به یادت دادیم،

 

پرزدن نیست که درجاست،بخند،

 

آدمک نغمهء آغاز نخوان،

 

به خدا آخردنیاست،بخند...

 
 

(بعضی جمله ها هست هرچه قدرم قدیمی بشه بازم به دل میشینه...مثل این...) 

 

[ چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, ] [ 12:11 ] [ تنهاصبور ] [ ]

تنهایی دستهایم...

 

شکایت نمیکنم...

 

اما آیا واقــعاً یك بار شــد که در گــذر همــین همیشــه ی بی شــکیــب

دمـی دلواپــس تنهایی دستهــای من شــوی؟؟؟

[ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, ] [ 15:30 ] [ تنهاصبور ] [ ]

دلتنگم...

هوسه قهوه کردم
هوسه ديدنش
هوسه شنيدنه صداي خنده هاش
هوسه بوي تنش
هوس کردم عين قبل بغلم کنه
هوسه بوسيدنش
هوسه گذاشتن سرم رو شونه هاي مردونش
ديوونه دلم برات تنگ شده.....ميفهمي؟
چطوري طاقت بيارم بي انصاف؟
خیلی دلتنگم....
نه گريه نميکنم..........
من قول دادم گريه نکنم

 آرومم.....

[ پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, ] [ 20:8 ] [ تنهاصبور ] [ ]

صدایت...

 

ضبط مي کنــم تمــام حــرف هــايــت را
نـه بــراي روزهاي بي تـو بـودن
صدايت انقدر آرامــم ميکـند
کــه يـادم ميـرود بايـد نفس بکشــم
 !!!

 

بعضی ها را هرچقدر هم که بخواهی تمام نمی شوند، همیشه به آغوششان بدهکار میمانی، حضورشان گرم است، سکوتشان خالی میکند دل آدم را، آرامش صدایشان را کم می آوری، هر دم، هر لحظه کم می آوریشان... همین...
[ پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, ] [ 19:57 ] [ تنهاصبور ] [ ]

باز هم صبر...

خدايـــــــــــا ،
دخـلـم با خـــرجـم نميـــخــواند ،
کـــم آورده ام ،
صـــبري کـــه داده بـــودي تــمــام شـــد ،
ولـــي دردم همـــچـــنان باقيــــــست !!!
بدهکـــــــــار قلــــــبم شـــده ام ،
ميــــــدانم شـــرمنــــــده ام نميــــــکنـــي؛
باز هــــــم صـــبـــــــر ميــــــخـــواهــــــم...

[ چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:58 ] [ تنهاصبور ] [ ]

دیدنت قشنگه...

 

دیدنت هم یه حس خوبی داره  هم یه حس بد مثل دلتنگی...
ولی با همه اینا قشنگه...
امروز از دور دیدمت...
خیلی نگران نگرانیات میشم...
 
(پارک)
[ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ] [ 21:26 ] [ تنهاصبور ] [ ]

دلتنگی یعنی...

دلتنـگي يعني
دَم به دقيقـه گوشيت رو چِـک کني
ولي وانـِمود کني داري ساعت رو ميبينـي!!!

[ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:17 ] [ تنهاصبور ] [ ]

اتفاق نا خوانده...

دست به ســر مي کنم ثانيـــه ها را؛
دلـــم...
يک اتفاق ناخوانده مي خواهــــد...!
کاش آن اتفاق تو باشي...

[ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:9 ] [ تنهاصبور ] [ ]

تــاب ِ بازی


اينکــه در آن، جــا خــوش کــرده اي،
دل اســت،
نــه شهــربــازي!
بــاور کــن
تــاب ِ بــازي نــدارد .

[ چهار شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, ] [ 23:58 ] [ تنهاصبور ] [ ]

قدر من...

 

قدرمن به اندازه ی صبر من است و رازهایم ، نهفته درصبرهایم . . .


[ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ] [ 19:38 ] [ تنهاصبور ] [ ]

خنده برلب میزنم...

 

خنده بر لب میزنم تا کس نداد راز دل....
ور نه این دنیایی که ما دیدیم...

.

.
خندیدن نداشت....

[ پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, ] [ 23:4 ] [ تنهاصبور ] [ ]

هرچه صبر میکنم...

 

جمع شده است، حرفهایم در انتهایی ترین بغض مانده در تکرار روزهای بی تو بودن و هرچه صبر میکنم نه می شکند نه تو می آیی...
[ چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, ] [ 20:11 ] [ تنهاصبور ] [ ]

خطای تو....

 

بزرگترين خطايت اين بود
که ...
فکر مي کردي
من
براي هميشه
صبــــورم ...
(مخاطب خاص دارد)
[ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, ] [ 1:1 ] [ تنهاصبور ] [ ]

صبر...

وقتی میخواهمت و نیستی،

اتفاق تازه ای نمی افتد....فقط....

فقط من ذره ذره ایوب میشوم...!!! 

***

دستهايم به آرزوهايم نرسيد،آنها بسيار دورند...
اما درخت سبز صبرم مي گويد:
اميدي هست...
دعايي هست...
خدايي هست...

***

خدايا ايوب را بفرست تا برايش از صبر بگويم...

***

(......)

[ جمعه 30 تير 1391برچسب:, ] [ 23:21 ] [ تنهاصبور ] [ ]

نیمه گمشده ام...

 

نیمه گمشده ام آخر کیست؟؟؟؟
این سوالیست که با خود دارم
نیمه گمشده ام یک سیب است
سیب سرخی که ز باغ ازلی می آید
نیمه گمشده ام یک آهوست
وچه چشمان سیاهی دارد
چقدر تندرواست
مثل این که دل او نیز هوایی دارد
نیمه گمشده ام یک دریاست
چقدر موج و تلاطم دارد
چقدر جذر چقدر مد چقدر آبی روشن دارد
نیمه گمشده ام یک رود است
از کنار دل من می گذرد
و ترش می سازد به هوای دل سودا زده اش
نیمه گمشده ام یک کوه است
پر صلابت پر حجم و عجب شرم و حیایی دارد
نیمه گمشده ام یک بید است
که به مجنون صفتی مشهور است
نیمه گمشده ام یک فصل است
که همه فصل خدا را دارد
نیمه گمشده ام یک ساز است
و صدای نی مجنون دارد
و صدای دل پر درد زمان که برای دل من می خواند
نیمه گمشده ام یک ابر است
سیرت و صورت زیبا دارد
ولی گه گاه دلش می گیرد پس کمی اشک ز خود می بارد
نیمه گمشده ام یک دشت است
پر ز گلهای شقایق شده است
پر ز عطر است پر ز سنبل
پر ز خواب گل مریم شده است
نیمه گمشده ام مهتاب است
که شب تار به هم می پوید
نیمه گمشده ام یک تنهاست
که دلی پر ز شکایت دارد
و کسی را به نفس می خواهد که بر او راز و غم دل گوید
نیمه گمشده ام در یاد است
و درون دل من می ماند
نیمه گمشده ام را ز خدا می خواهم
و برای دل مهتابیمان نور و عشق ابدی می خواهم
نور و عشقی ز صفا می خواهم که میان من و اوجاوید است

[ جمعه 30 تير 1391برچسب:, ] [ 21:57 ] [ تنهاصبور ] [ ]

مرا که ملالی نیست...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من زیر باران ایستاده‌ام...
و انتظار تو را می‌کشم....

چتری روی سرم نیست...

می‌خواهم قدم‌هایت را، با تعداد قطره‌های باران شماره کنم...

تو قبل از پایان باران می‌رسی

یا باران قبل از آمدن تو به پایان می‌رسد؟؟؟

مرا که ملالی نیست...

حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم

نه از بوی یاس باران‌خورده خسته می‌شوم

نه از خاکی که باران غبار را از آن ربوده است...

هروقت چلچله برایت نغمه‌ی دلتنگی خواند
و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا...

من تا آخرین فصل باران منتظرت می‌مانم.

 

[ جمعه 30 تير 1391برچسب:, ] [ 18:57 ] [ تنهاصبور ] [ ]

دلتنگ

 

چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن در جاده ای که در آن هیچ بادی نمی وزد...

 

(مخاطب خاص دارد)

 

[ جمعه 30 تير 1391برچسب:, ] [ 18:32 ] [ تنهاصبور ] [ ]

دارد چه بر سرم می آید...؟؟؟

 

دارد چه بر سرم می آید
چشمانم را بسته ام و گذاشته ام ثانیه ها لحظه هایم را اعدام کنند
کم آورده ام
ناتوان شدم در برابر روز ها ...
خسته تر از آنم که حرفی بزنم یا گاهی گریه تا شاید سبک شوم...
تنهایی ام هر روز پر رنگ تر می شود
نمی دانم باید خوشحال باشم یا ناراحت؟!
اینجا کسی نیست برای حرف زدن
یا حتی اگر کسی هم باشد
حرف های من از جنس دیگری است....
کسی چیزی نمی فهمد از آن!
ولی....
ولی دلم می خواست یک نفر، فقط یک نفر بود و می فهمید تنهایی چه دردی دارد..

[ جمعه 30 تير 1391برچسب:, ] [ 18:28 ] [ تنهاصبور ] [ ]

چینی نازک تنهایی من...

 

آری تو راست میگویی آسمان مال من است پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است...
اما سهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای من است؟؟؟؟
من نمی دانم که چرا مردم، دانه های دلشان پیدا نیست...
صبر کن ای سهراب...
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم!!!
به سراغ من اگر می آیید، تند و آهسته چه فرقی دارد؟
تو به هر جور دلت خواست بیا
مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست، که ترک بردارد....
مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من...

 

 

 

 

 

 

 

 

[ جمعه 30 تير 1391برچسب:, ] [ 17:50 ] [ تنهاصبور ] [ ]

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 8 صفحه بعد